■ توهّم همهچیزدانی و کفایت اطلاعات
ارسال شده توسط محمود بابايي در 6th فوریه 2025دکتر محمود بابائی
توهّم کفایت اطلاعات (The illusion of information adequacy) یا «توهّم دانایی» یک باور نادرست است که شخصی بهاشتباه فکر میکند موضوعی را بهطور کامل درک میکند، درحالیکه درواقع، فقط بخش محدود و جزئی از آن را میداند. این توهّم اغلب منجر به اعتماد بیشازحد در تصمیمگیری، کاهش کنجکاوی و عدم تمایل به جستجوی اطلاعات اضافی میشود. این توهّم، هم در بعد فردی و هم اجتماعی و سازمانی میتواند پیامدهایی داشته باشد.
نمونههایی از توهّم دانایی
ممکن است فردی پس از خواندن چند مقاله، باور کند که موضوعات پیچیدهای مانند سیاست یا اقتصاد را درک میکند و نظرات کارشناسان را رد میکند. یا یک مدیر ممکن است تصور کند که همهچیز را در مورد یک پروژه میداند، بدون توجه به نظرات اعضای تیم با دانش تخصصی. در دانشگاه یک دانشجو ممکن است درک خود از یک موضوع را بیشازحد ارزیابی کند که منجر به عملکرد ضعیف در امتحانات یا تکالیف شود. دانشآموزی که بهتازگی حرکتها و اصول اولیه بازی شطرنج را آموخته است. چند بازی انجام داده و حرکت مهرهها را میداند. ادعای او مبنی بر اینکه که شطرنجباز بسیار چیرهدستی است؛ کسی که با یک یا دو سفر به کشورهای همسایه، خود را کارشناس مسائل جهانی و منطقهای میداند؛ دانشجوی سال اول پزشکی، مدعی توانایی تشخیص بیماری و درمان میشود؛ اینها نمونههای آشکار «توهم همهچیزدانی» است.
اگر افراد از آموزش و زمینههای مناسب یادگیری بهرهمند نباشند، ممکن است پتانسیل و دانشپایه آنها، به شکل گمراهکنندهای، احساس «همهچیزدانی» درباره موضوع موردنظر به او بدهد.
توهّم همهچیزدانی بدون پیامد نیست
تکیهبر یافتههای جزئی برای اثبات یک موضوع یا تصمیمگیری مهم، بسیار پر ریسک است. اگر «توهم همهچیزدانی» با قصد فریب دیگران باشد، پیامدهای آن ناگوارتر میشود. کسی که با به خاطر سپردن چند کلیدواژه، قصد تظاهر به «دانستن» و تسلط میکند، درحالیکه از تلفظ درست واژهها هم ناتوان است، با فردی که توهم ساده فردی دارد، بسیار متفاوت است. اگر «توهّم همهچیزدانی» آمیخته با نگرش ایدئولوژیک باشد و از این رویکرد برای ایجاد اعتماد ذهنی (عمیقتر کردن ایمان و باورهای خود) خود استفاده کند، کارآگاهیدهی به او و شفافسازی و «توهّمزدایی» بسیار دشوارتر میشود.
«همهچیزدانی» یک وجه فرهنگی هم دارد. اگر، به هر دلیل، جایگاه دانش، علم، فهمیدن، دانستن و شناختن در جامعه رو به افول بگذارد، جایگاه گروههای مرجع علمی متزلزل شود یا از میان برود، و ارزش این مقوله دانش و علم، به ابتذال کشیده شود، پدیده «همهچیزدانی» بیشتر رواج پیدا میکند. بهویژه در حوزه علوم انسانی. بیارزش شدن علم و شناخت و دانش، موجب میشود یک فرد عامی با فراگرفتن نکات پراکنده درباره یک موضوع، خود را «صاحبنظر» بیابد و به خود جسارت اظهارنظر بدهد. این رفتار اجتماعی اگر نهادینه شود، پدیده «همهچیزدانی» در آن جامعه، اپیدمی خواهد شد. با نادیده گرفتن جایگاه دانش و آگاهی و علم، مسائل مهم به ابتذال کشیده خواهد شد.
تئوری ناهماهنگی شناختی
نگاه کردن به این موضوع از زاویه دید «تئوری ناهماهنگی شناختی» (Cognitive Dissonance Theory) ممکن است بتواند گوشهای دیگری از ویژگی روانشناختی را توجیه کند. اگرچه، با توجه به محدودیتهای این نظریه، باید بااحتیاط بدان نگریست. نظریه ناهماهنگی شناختی فستینگر (1957) نشان میدهد که ما یک انگیزه درونی داریم تا همه نگرشها و رفتار خود را هماهنگ نگهداریم و از ناهماهنگی اجتناب کنیم. این بهعنوان اصل سازگاری شناختی شناخته میشود. هنگامیکه بین نگرشها یا رفتارها ناهماهنگی وجود دارد، چیزی باید تغییر کند تا ناهماهنگی از بین برود. مثلاً اگر یک دیدگاه یا خبر جدید، باورها و ارزشهای پیشین فرد را دستخوش چالش کند و ذهن او را مغشوش سازد، فرد به دنبال راهی است که از این آشفتگی رها شود؛ حال، یا با سازگاری و پذیرش تغییر باشد، یا با توجیه و طرد پدیده جدید.
تئوری ناهماهنگی شناختی نمیگوید که این شیوههای کاهش ناهماهنگی واقعاً کار میکنند، بلکه میگوید فقط افرادی که در وضعیت ناهماهنگی شناختی هستند اقداماتی را برای کاهش میزان ناهماهنگی خود انجام میدهند. انسانها برای سازگاری روانشناختی درونی تلاش میکنند تا عملکرد ذهنی در دنیای واقعی. فردی که ناسازگاری درونی را تجربه میکند، ازنظر روانی ناراحت میشود و انگیزه کاهش ناهماهنگی شناختی را دارد. با اجتناب از شرایط و اطلاعات متناقض که گمان میرود ناهماهنگی شناختی را افزایش میدهد.
«سوگیری تائید» (Confirmation Bias). فستینگر، ترفندهای گریز از ناهماهنگی شناختی را اینگونه توضیح میدهد: «به او بگویید که مخالف هستید و او روی میگرداند. حقایق یا ارقام را به او نشان دهید و او منابع شما را زیر سؤال میبرد. به منطق متوسل شوید و او متوجه منظور شما نمیشود.»
پروژه بررسی «توهم کفایت اطلاعات»
این پژوهش بررسی کرد که چگونه ما معمولاً در هنگام تصمیمگیری نمیتوانیم شکافهای دانش خود را تشخیص دهیم. بهطور خلاصه، محققان میخواستند بدانند چرا بسیاری از ما (بهاشتباه) تصور میکنیم اطلاعات کافی برای تصمیمگیری آگاهانه داریم. این مفروضات بر فرآیندهای تصمیمگیری ما درزمینههای اجتماعی متعدد، از روابط بین فردی گرفته تا بحثهای سیاستی، تأثیر میگذارد. این تیم – متشکل از پژوهشگران دانشگاههای جانز هاپکینز، استنفورد و اوهایو – سناریویی را ایجاد کردند که در آن شرکتکنندگان را جدا کردند. یک گروه شاهد، که اطلاعات جامعی در مورد یک موضوع معین دریافت کرد. و یک گروه آزمون که فقط نیمی از این اطلاعات را دریافت کردند. علیرغم داشتن اطلاعات کمتر، اعضای گروه آزمون بر این باور بودند که بهاندازه گروه شاهد اطلاعات دارند. درنتیجه، آنها به همان اندازه در تصمیمگیری احساس شایستگی میکردند.
دادههای این پژوهش، چنین نتیجه میگیرد که: مردم بر این باورند که اطلاعات کافی برای اتخاذ یک موضع قطعی یا تصمیمگیری آگاهانه بدون توقف در نظر گرفتن آنچه ممکن است ندانند، داشته باشند. پیامدهای این سوگیری تازه شناساییشده فراتر از یک گستاخی ساده است. این پدیده، مرزهای مهم «آگاهی، شناخت، و دانش» را با «ناآگاهی، نفهمیدن، و جهل» را در بین عامه مردم، به هم میریزد. اگرچه این مرزبندی، واقعاً از بین نمیرود، اما وجود چنین توهمی، میتواند پیامدهای اجتماعی دیرپای و زیانباری داشته باشد.
کاربران رسانههای اجتماعی ممکن است این الگو را در رفتار خود تشخیص دهند: با اطمینان به اشتراکگذاری یا اظهارنظر در مقالات پس از خواندن تنها سرفصلها یا قطعات، احساس آگاهی کامل علیرغم از دست دادن زمینه حیاتی. کمی شبیه به تلاش برای بازبینی یک فیلم پس از تماشای نیمه اول است، درعینحال احساس میکنید که واجد شرایط برای دادن امتیاز قطعی به آن هستید.
پژوهشگران پروژه «توهم کفایت اطلاعات» یادآوری میکنند که روی خوش نشان دادن به اطلاعات جدید ممکن است در مورد مسائل ایدئولوژیک که عمیقاً ریشه دارند اعمال نشود؛ جایی که افراد ممکن است به اطلاعات جدید اعتماد نداشته باشند یا سعی کنند آن را مطابق با باورهای موجود خود تنظیم کنند. درعینحال که بیشتر درگیریهای بین فردی مربوط به زمینههای ایدئولوژیک نیست.
ازاینرو، آیا بهاندازه کافی برای تصمیمگیری میدانید؟ شاید. اما اگر مخاطرات بالا باشد، پاسخ ممکن است مستلزم نگاهی دقیقتر باشد. با زیر سؤال بردن کفایت اطلاعاتی که درک میکنیم، متخصصان ممکن است بینشهایی را کشف کنند که در غیر این صورت پنهان میماند و منجر به تصمیمگیری آگاهانهتر و انعطافپذیرتر میشود.
نتایج این پژوهش، بر نقش «واقعگرایی ساده لوحانه» تأکید میکند، یک سوگیری روانی که در آن افراد اصرار دارند که درک آنها از جهان عینی و معقول است. این سوگیری آنها را وادار میکند که تصور کنند هرکسی که مخالف است یا اطلاعات کافی ندارد یا بهسادگی غیرمنطقی است.
اثبات این فرضیه نشان میدهد که چگونه توهم کفایت اطلاعات میتواند ناامیدیها را تغذیه کند و سوءتفاهمها را تقویت کند. جالب است که برخی از شرکتکنندگان از گروه درمان، حتی پسازاینکه در معرض مجموعۀ استدلالها قرار گرفتند، همچنان به باورهای اصلی خود پایبند بودند. محققان از این نتیجه استنباط کردند که وقتی افراد در موقعیتی قرار میگیرند، حتی دادههای ناقص نیز میتوانند نظرات آنها را تقویت کنند. درنتیجه، تغییر نظر آنها بعداً با همه دادهها بسیار دشوارتر میشود.
شکستن توهم تعصبِ شناختی
پژوهشگران اصرار دارند که توهم کفایت اطلاعات بهعنوان یک مانع حیاتی در فرآیندهای تصمیمگیری ظاهر میشود. اکثر ما بهطورمعمول متوجه نمیشویم که بدون همه حقایق کار میکنیم. این میتواند اعتمادبهنفس بیشازحد را تقویت کند. و این سوگیری شناختی که گرفتار واقعگرایی ساده لوحانه است، درک دیدگاه یکدیگر را برای ما ناممکن میکند؛ وزمینههای مشترک برای تفاهم و درک واقعیت، از ما دور میشود.
در اکوسیستم اطلاعاتی بیپایان امروز – جایی که مردم چندین بار در روز اخبار پراکنده یا با جهتگیری مغرضانه دریافت میکنند، توهم کفایت اطلاعات میتواند به سوءتفاهمها دامن بزند و شکافها را عمیقتر کند. مردم معمولاً در نظرات خود ثابتقدم میمانند، حتی زمانی که بر پایههای معیوب بناشده باشند. آگاهی از چند رخداد پراکنده، ممکن است فرد را دچار این توهّم کند که به همه رخدادها اشراف دارد و به خوبی از عهده جمعبندی و تحلیل آنها برمیآید!
توهم دانایی کل یک سوگیری شناختی است که در آن افراد دانش یا درک خود از یک موضوع را بیشازحد ارزیابی میکنند و معتقدند که بیشتر ازآنچه واقعاً میدانند. این پرسش باید بازخوانی و تحلیل کرد که چگونه اندکی تردید یا فروتنی میتواند ادارک و درک دیدگاههای دیگران را تسهیل کند؟ همچنین باید به این پرسش پرداخت که چرا ما تا این حد مطمئن هستیم که «حق با ماست» حتی وقتی اشتباه میکنیم؟ ما گمان میکنیم که در بسیاری از موقعیتهای دنیای واقعی، افراد بهندرت مکث میکنند تا چنین وانمود کنند که تصویرشان از یک موقعیت چقدر کامل است. این کلیشهها، خودشان منشاء توهّم هستند.
نقش مکانیسمهای روانی
از مکانیسمهای روانی (Psychological Mechanisms) که در ایجاد توهم دانایی مطلق نقش دارند میتوان به اثر دانینگ-کروگر (Dunning-Kruger Effect) اشاره کرد که برپایه آن، افراد با دانش یا تخصص محدود در یک حوزه اغلب شایستگی خود را بیشازحد ارزیابی میکنند؛ به این دلیل رخ میدهد که آنها فاقد توانایی فراشناختی برای تشخیص محدودیتهای خود هستند.
دیگری، سوگیری تائید است که پیشازاین (تئوری ناهماهنگی شناختی) هم بدان اشاره شد. افراد تمایل دارند به دنبال اطلاعاتی باشند که باورهای قبلی آنها را تائید کند، و شواهدی را که با نظرات آنها در تضاد است نادیده میگیرند و این توهم را تقویت میکند که آنها درک کاملی از یک موضوع دارند و خود را در یک موقعیت برتری توهمی (Illusory Superiority) میبینند.
اعتمادبهنفس کاذب نیز میتواند یک ریشه ایجاد توهم کفایت اطلاعات باشد؛ مردم اغلب تواناییها و دانش خود را برتر از دیگران ارزیابی میکنند، حتی زمانی که معیارهای عینی خلاف آن را نشان میدهد.توانایی یادآوری اطلاعات و بیان آنها ممکن است افراد را گرفتار این اشتباه کند که درک جامع و شناخت کافی دارند. ممکن است در برخی از فرهنگها یا گروههای اجتماعی، مطلع بودن، آگاه به نظر رسیدن ارزش زیادی داشته و همین امتیاز، ازنظر روانشناختی، موجب تشویق افراد به ادعای تخصص و آگاهی کامل شود.
پیامدهای منفی رویکرد توهم دانایی
درآغاز، گفتیم که توهّم همهچیزدانی بدون پیامد نیست. اعتماد بیشازحد به دانش خود میتواند منجر به تصمیمگیریهای ناقص شود، زیرا افراد ممکن است دیدگاههای جایگزین یا اطلاعات اضافی را در نظر نگیرند. کاهش یادگیری پیامد دیگر توهم کفایت اطلاعات است؛ باور اینکه فرد از قبل همهچیز را میداند میتواند کنجکاوی و انگیزه یادگیری چیزهای جدید را از بین ببرد. نیاز به آموزش، پیامد درک عدمکفایت اطلاعات و دانش برای تصمیمگیری و زندگی است. سیاستگذارانی که از توهم دانایی مطلق اجتناب میکنند، بهتر میتوانند با ایجاد تیمهای مشاوره ، مسائل پیچیده را حلوفصل کنند.
در محیطهای گروهی، افرادی که دانش خود را بیشازحد ارزیابی میکنند، ممکن است بر بحثها مسلط شوند، نظرات دیگران را نادیده بگیرند و تنش ایجاد کنند. درزمینههایی مانند پزشکی، مهندسی یا امور مالی، توهم دانایی کل میتواند منجر به خطاهای مهم با عواقب جدی شود. نکته منفی دیگر اینکه وقتی دانش آنها به چالش کشیده میشود، ممکن است افراد حالت تدافعی پیدا کنند و مانع رشد شخصی و حرفهای شوند.
چگونه توهم دانایی را کاهش دهیم
تقویت «تواضع اطلاعاتی» یا درک این موضوع است که برخی اطلاعات مرتبط ممکن است وجود نداشته باشد. تشویق متخصصان به جستجوی فعال شکافهای اطلاعاتی میتواند قضاوت را بهبود بخشد و بهطور بالقوه خطرات را درزمینههایی مانند امنیت سایبری کاهش دهد. در تنظیمات پرمخاطره، صرفاً سؤال در مورد اینکه آیا همه دادههای حیاتی را در اختیار دارد یا خیر، ممکن است به نتایج بهتری منجر شود.
حرکت روبهجلو با فروتنی: پرداختن به این سوگیری ممکن است شامل تشویق افراد به مکث و تأمل در مورد چیزهایی باشد که نمیدانند. نویسندگان با درک این موضوع که درک آنها محدود است، استدلال میکنند که افراد ممکن است با فروتنی و گشودگی بیشتری نسبت به دیدگاههای جایگزین به تصمیمگیری نزدیک شوند. این تغییر در طرز فکر میتواند باعث ایجاد ارتباط و درک بهتر، چه در روابط شخصی و چه در بحثهای سیاسی جهانی شود.
هرکسی باید محدودیتهای دانش خود را بپذیرید و راه را برای یادگیری باز نگهدارد؛ کانالهای دریافت اطلاعات را متنوع کند؛ از دیدگاههای گوناگون آگاهی یافته و همواره مفروضات (دانش پیشین) خود را به چالش بکشد و همواره درستی و نادرستی آنها را ارزیابی کند؛ و از موقعیتی که او را گرفتار دگماتیسم میکند بگریزد.
باید بهدقت مراقبت کرد که رفتار و دیدگاه فروتنانه افراطی، موجب از دست دادن «اعتمادبهنفس» نشود و از ابتلا به سندرم ایمپاستر (Impostor Syndrome) جلوگیری شود. سندرم ایمپاستر نقطه مقابل توهم دانایی کل است که در آن، افراد باوجود شواهد شایستگی، تواناییهای خود را دستکم میگیرند.
منابع:
GAI and LLM Technologies (2024) The Illusion of Knowing Enough: How Assumptions about Information Adequacy Shape Decision-Making: GenAI Conversations. https://complexdiscovery.com/wp-content/uploads/2024/11/Podcast-The-Illusion-of-Information-Adequacy.mp4
ComplexDiscovery OÜ (2024) The Illusion of Knowing Enough: How Assumptions about Information Adequacy Shape Decision-Making. https://complexdiscovery.com/the-illusion-of-knowing-enough-how-assumptions-about-information-adequacy-shape-decision-making
Gehlbach, H., Robinson, C. D., & Fletcher, A. (2024). The illusion of information adequacy. PLOS ONE, 19 (10): e0310216. PLOS One(Public Library of Science; PLoS ) https://journals.plos.org/plosone/article?id=10.1371/journal.pone.0310216 . https://doi.org/10.1371/journal.pone.0310216.
McLeod, Saul and Guy-Evans, Olivia (2023) October 24, 2023What Is Cognitive Dissonance Theory? In: https://www.simplypsychology.org/cognitive-dissonance.html#Cognitive-Dissonance-Theory (Jan. 4.2025)
دیدگاههای تازه