چندی پیش، در جلسه دفاع دانشجوی کارشناسی ارشد(رشته علوم انسانی…دانشگاه تهران) حضور یافتم، برای داوری. از گزارش پایان‌نامه چنین بر می‌آمد که نویسنده کمترین آشنایی را با روش تحقیق دارد. داده‌های آماری را آنچنان پیچیده و مخدوش گزارش کرده بود که در آغاز مرعوب‌کننده! می‌نمود…و بعد نتیجه‌گیری و… هم به همین سیاق. چرا؟ چون ایشان لیسانس خود را در رشته مهندسی…گرفته  و با منت گذاشتن بر سر علوم انسانی، در این حوزه به تحصیل ادامه داده بود(یقین دارم که همه چنین نیستند، سخنی است برای درس گرفتن). روی جلد پایان نامه رشته کارشناسی ارشد علوم انسانی‌اش،  لقب «تحقیق از: مهندس…» نقش بسته بود. ماجرای اشکالات کارش را گفتیم. اما تکیه کلام ایشان این بود «من یک مهندس هستم و با توجه به… اینطور کار کردم!». خوب! جوانی را با اینهمه مشکلات و هزینه‌ها و … سرخورده کردن، کار آسانی نیست. اما پس تکلیف علم و دانش و آنچه باورمان برای کار است، چه می‌شود؟ با چنین رویکردی باید خیلی از مراکز علمی جهان را تعطیل کرد! مگر می‌شود روش‌شناسی متفاوت پژوهش در علوم را به سخره گرفت؟ آنچه که به عنوان «همگرایی علوم» مطرح است هرگز به معنای فروریختن مرزهای روش‌شناسی علمی نیست.

اساس طبقه‌بندی علوم بر مبنای ماهیت، موضوع وگوناگونی  روش‌شناسی آنها است. نزد عوام، معمول است که هنگام سخن گفتن از رشته‌های علوم پیش از هر چیز، موضوع آن مورد توجه قرار می‌گیرد. اندیشمندان و پژوهشگران به خوبی می‌دانند که افزون  بر موضوع، روش‌شناسی جایگاه خاصی در رشته‌های علوم دارد و هر رشته نیز دارای  الزامات روش‌شناسی است که بسیار متفاوت با دیگر رشته‌ها است. شاید در بدو امر به همه شیوه‌های کنکاش در علوم، «روش علمی» اطلاق شود؛ اما روش علمی کلی است. قیاس و استقرا هر کدام روشی برای پژوهش در علوم هستند اما فارغ از تعاریف کاربردی و فنی، نمی‌توان به پژوهش در علم پرداخت. روشهای پژوهش در علوم انسانی، با روشهای علوم فنی و مهندسی، علوم پایه و پزشکی متفاوت است. شاید در مواردی همپوشانی داشته باشند اما، نباید ماهیت متفاوت پژوهش در این رشته‌ها را نادیده گرفت.

گاهی نادیده گرفتن سرشت این تفاوتها، موجب سوء تفاهم برای برخی از دانشجویان می‌شود! این «عده» تصور می‌کنند شأن برخی از رشته‌ها به دلیل ارزشگذاری‌های اجتماعی، از برخی دیگر والاتر است. در جامعه ما وقتی لقب «دکتر»به کسی اطلاق می‌شود، عموماً مردم تصور «پزشک بودن» را در ذهن دارند. گاه باید برای توضیح این نکات برای مردم،  کلی انرژی صرف کرد! این ارزشگذاری اجتماعی را نمی‌توان منکر شد.

اما، چرا  برخی دوستان تحصیل‌کرده دچار خبط‌هایی می‌شوند که انتظارش نمی‌رود؟ گویا تا کنون سخنی از طبقه‌بندی علوم و روش‌شناسی آنها به گوششان نخورده است. تصورشان این است که جایگاه هر رشته بستگی به دیدگاه مردم دارد و نه معیارها و شاخصهای علوم. در جهان علم، رشته‌ای فراتر ورشته‌ای فروتر نداریم؛ ممکن است نیازهای جامعه و ضرورتها،  برخی تخصصها را مهمت‌تر بشمارد و برای آنها ارزش  احترام بیشتری قایل شود اما، بر اساس معیارهای، هر رشته علمی جایگاه ویژه خود را دارد و اگر بدیلی برای آن وجود داشت، اساساً به وجود نمی‌آمد.