دكتر عباس حرّي را در سال 1371 شناختم. دوره كارشناسي ارشد علوم كتابداري و اطلاع‌رساني دانشگاه تهران. در همان ابتداي برخورد مي‌توانستي دريابي كه با انساني فرهيخته و در عين حال فروتن سرو كار داري. در فروتني، تظاهر نمي كرد؛ رفتار و عمل‌اش فروتنانه بود. كلاس درس‌اش يكي از زنده‌ترين كلاس‌هاي دوران تحصيلم بود. درس دادنش، مثل ديگران نبود؛ اين را همه تشخيص مي‌‌دادند. در عين حال كه بسيار باقار و خويشتندار بود، با دانشجويان با محبت و خودماني رفتار مي‌كرد.  بدون اين كه تلاشي براي جلب ديگران كند، عموماً دوستش داشتند و او هر گز تلاش نمي‌كرد از اين همه محبتي كه شاگردان نثارش مي‌كردند، دكاني براي خود دست و پا كند؛ كه شأن او فراتر از اين چيزها بود.دکتر عباس حرّی

چه مي‌گويم؟

پيش مي‌آمد كه دانشجويي براي اين كه در كلاس سرشار از گفتگو، سخني گفته باشد، پرسش يا ديدگاهي بي‌ربط را بيان مي كرد. استاد، از آن پرسش بي‌ربط يك فرصت براي اشاره به نكته‌اي مي‌ساخت؛ تا آبروي دانشجو و كرامت او، هر چند بيراه گفته باشد، حفظ شود.

استاد چه در كلاس و چه در گفتگوهاي خارج از كلاس، استفاده از چاشني طنز  را فراموش نمي‌كرد. بسيار به خراساني بودنش اشاره مي‌كرد و يكبار شعري فولكلوريك از آن خطه در كلاس خواند كه شيريني آن را هنوز فراموش نكرده‌ام. گاهي تركش طنز شيرين نهفته در گفتارش، به كسي اصابت مي‌كرد! اما نديدم كه كسي از او برنجد، كه او باطني پاك داشت و اهل زخم زبان و تحقير نبود.

در تدريس، به يافته‌هاي نوين حوزه‌ علمي‌اش تسلط داشت. بسيار به همگرايي علوم باور داشت و تلاش مي‌كرد از يافته‌هاي ديگر حوزه‌هاي علوم براي گسترش افق ديد و يافتن راه‌هاي نوين در كتابداري و اطلاع‌رساني بهره گيرد. مروري بر آثار علمي‌اش اين نكته را هويدا مي‌سازد.

بسيار از او آموختم. سخنش بوي كهنگي نمي‌داد. فناوري‌هاي مرتبط روز را به خوب مي‌شناخت و مرعوب نمي‌شد. هنگامي كه چاپ اول كتاب نيازسنجي اطلاعات را بعد از پنج سال فراغت از تحصيل، تقديم‌اش كردم، نوشتم «به استادم، دكتر عباس حري، كه بسيار از او آموختم». كتاب را با واسطه به ايشان دادم، نمي‌دانم استاد درباره آن چه نظري داشت. اما، يكبار كه توصيه‌نامه علمي (recommendation) از ايشان خواستم، بسيار زيبا نوشت؛  فكر كردم جايگاه خاصي در نزد استاد دارم. اما چنين نبود، استاد به شاگردانش اعتماد داشت و اعتماد به نفس مي‌آفريد. هيچ ابايي نداشت از دانشجوي برجسته‌اش تعريف و تمجيد كند. دكتر حرّي استاد راهنماي پايان‌نامه‌ام بود. پس از سالها كه از دفاع پايان‌نامه‌ام مي‌گذشت، استاد افرادي را براي مشورت درباره موضوع مشابه، نزد من مي‌فرستاد. برايم بسيار شيرين بود كه در مي‌يافتم استاد هنوز مرا مي‌شناسد، اسمم را مي‌داند! همواره با افتخار از او به عنوان استاد خودم ياد كرده‌ام.

اما دورادور از بازنشسگي استاد با خبر شدم و بيماري كه به سراغش آمد و به رغم همه زحماتي كه كشيده شد، دست از گريبان استاد بر نداشت. آخرين بار ششم دی ماه ۱۳۹۱ براي سخنراني به پژوهشگاه علوم و فناوري اطلاعات آمد. همه مشتاقاني كه مطلع شدند، آمده‌ بودند. و او همچنان از پژوهش و اخلاق در پژوهش گفت و چه شيرين! براي اين كه ارادتم را به وي نشان دهم ضمن طرح پرسشي، اشاره‌اي به شاگردي در نزدش در زماني قريب به 20 سال پيش كردم. در اين سال‌ها استادان بسيار داشته‌ام، قدردان همه هستم اما، دكتر عباس حرّي، يگانه بود. روانش شاد و يادش پاينده باد.